دانلود دکلمه سرزمین خیال از مسعود فردمنش
متن دکلمه غمگین
کوچه های باریکو بی انتها
خانه هایی پر از آیینه های امیدطاقچه هایی که بر آنها نشسته است
کتابی پیچیده در مخمل سبز ایمان
وتهول یقین و رویشی نو و بینشی تازه
در خانه ی قلبت را باز کن
تا نماند پشت دری بسته محبت
ناامیدانه به این عشق سلام مکن
غریبانه به این خوشبختی منگر
که جغد سیاه بخت شوم سالهاست که از بام خانه ات پریده
و آنچه بر جای مانده است..
پرستوی خبر چینه عاشقیست که خبر میآورد از آسمانی آبی و صاف
آسمانی منتظره پرواز پرنده ایست تا او را ببرد ببرد به سرزمینه گرم خیال
به سرزمینی با پنجره های گشوده به آبادی
به شاخسارانه سبز زیتون و خو شه های زرد گندم
و موهای طلایی خورشید به طراوت که از دستهای شبنم می چکد
و تازگی بر نوک کوهی نشسته است
و خون سرخ شقایق که در رگها جاریست
در رگهای دخترانه ساده دله عاشق
بادی که نرمو بی وسوسه میوزد
ریشهای سبز بلند..
کوچه های باریکو بی انتها
خانه هایی پر از آیینه های امید
طاقچه هایی که بر آنها نشسته است
کتابی پیچیده در مخمل سبز ایمان
وتهول یقین و رویشی نو و بینشی تازه
آسمانی منتظره پرواز پرنده ایست تا او را ببرد ببرد به سرزمینه گرم خیال
به راهی تازه راهی که نه پر از سایه های ترس است
نه خالی از احساس اهمیت
راهی که منتطره پایست
تا در آن قدم بر دارد..
منتظره شهامتیست که او را طی کند
قدم جلو بگذار ای ساییه گم شده در تیرگیها
قدم جلو بگذار و دره خانه قلبت را باز کن تا نماند پشته دری بسته محبت.